توضیح واژگان در خودشناسی
مدت مطالعه:پنج دقیقه
خودآگاه و ناخودآگاه روان در روان شناسی تحلیلی به دوقسمت اصلی یعنی خودآگاه وناخودآگاه تقسیم میشود. خودآگاه قسمتی از روان است که ما به کارکرده های آن آگاه هستیم ورفتار ارادی ما را شامل میشود و تحت کنترل ماست. به عبارت دیگر آنچه را که اغلب مردم به عنوان روان خود می شناسند، بخش خوداگاه روان آن هاست وناخودآگاه بخشی از روان افراد است که نسبت به اعمال و رفتار آن آگاهی ندارند وبه صورت خود مختار و خارج از تسلط و اراده آن هاست.
حضور دوسیستم خودآگاه وناخوداگاه درساختار فیزیکی جسم ما نیز صادق است.به عنوان مثال حرکات اندام ها، صحبت کردن ، غذا خوردن و… به صورت خودآگاه وکاملا ارادی صورت می گیرد،درحالی که اعمال دستگاه گوارش،حرکات قلب،عملکرد کلیه به صورت کاملا غیر ارادی انجام می شود و حتی ممکن است کسی از اعمال گوارشی و قلب خود بی خبر باشد با وجود این که این اعضاء کار خود را انجام می دهند .
البته این دو جزء خودآگاه و ناخودآگاه کاملا از هم جدانیستند وتعاملاتی بایکدیگر دارند وتحت تاثیر هم قرار میگیرند،مثلا زمانی که فرد به صورت ارادی شروع به دویدن میکند،ضربان قلب او که بخشی از ناخودآگاه جسم اوست بالا می رود.
همین تعامل دوطرفه بین خودآگاه و ناخودآگاه روانی نیز وجود دارد. ناخودآگاه مابه طور واضحی از رفتار های آگاهانه ما تاثیر می پذیرد که بسیاری از این تاثیر پذیری ها خود را در رویا نشان می دهد. همچنین بسیاری از رفتار ها و احساسات ما نیز تحت تاثیر ناخودآگاه است.
مثلا ممکن است ما نسبت به یک رفتار عادی دیگران احساسات متناقض نشان دهیم.مثلا رفتاری که از کسی سر میزندو تاثیر چندانی روی دیگران نمی گذارد، ما را بسیار عصبانی کند که این واکنش ممکن است به علت تجربیات قبلی ما نسبت به حالتی مشابه بوده باشد که در آن زمان برای ما آزار دهنده بوده است و با گذشت زمان به ناخودآگاه ما وارد شده و اکنون به صورت خودکار باتجربه وضعیت مشابه، احساس مشابهی را در ما بر می انگیزد.
⬅اجزای خودآگاه
ساختار خودآگاه در روانشناسی تحلیلی داری دوبخش (من) و (نقاب) است.
من(Ego)
بخش کاملا خودآگاه روان است، همان بخشی که فکر میکند،تحلیل و قضاوت می کند و درنهایت آن تغییر و درکی که نسبت به خودمان داریم، (من)است.
نقاب(persona)
این واژه نام خود را از ماسکی که هنرپیشگان تئاتر در یونان قدیم می زدند،گرفته است،نمای شخصیت اجتماعی و میانجی میان ((من و دنیای واقعی))است وبخشی از ماست که در معرض دید دیگران قرار دارد. البته رفتار نقاب ممکن است در موقعیت های مختلف متفاوت باشد. مثلا رفتار یک فرد در یک جلسه رسمی اداری با رفتار او در منزل یا زمین ورزش کاملا متفاوت خواهد بودکه در اصل در هر محیطی فرد نقاب مناسب با آن محیط را بر چهره خود می زند.
واضح است که اغلب افراد سعی میکنند که نقاب آن ها نمای خوب و معقولی داشته باشد و طوری رفتار میکنند که مورد پسند دیگران باشد.حتی بسیاری از اوقات نقاب با آن چه در حقیقت صادق است ،کاملا متفاوت و متضاد شود. مثلا ممکن است فردی نقاب یک انسان بسیار شجاع را نمایش دهد. درحالی که دردرون فردی ترسو و ضعیف باشد و این نمارا برای پوشاندن ترس و ضعف درونی خود به نمایش بگذارد .
بزرگ ترین خطر این است که فرد ، خود فریب نقاب خود رابخورد. به عنوان مثال ممکن است فردی نقشی بسیار مطمئن ، صادقانه و خیر خواهانه را به نمایش بگذارد ، درحالی که در واقعیت آن قدر مثبت نباشد . در این زمان این خطر وجود دارد که خودش فریب زیبایی هایی که به نمایش گذاشته را بخورد و به عبارتی باور کند که واقعا انسان بسیار خوبی است .
↙اجزای ناخود آگاه:
ناخودآگاه دارای دولایه است . لایه سطحی که آن را (ناخود آگاه شخصی) می نامند که مجموعه ای از احساسات و تمایل سرکوب شده دوران کودکی، نیاز های ارضا نشده جسمی و روانی و تجربیات شخصی مارا شامل می شود ودیگری لایه عمیقی تر و بسیار وسیع تر که بانام (ناخود آگاه جمعی) شناخته می شود . در ادامه با جزئیات بیشتری محتویات درون ناخودآگاه را برشمرده و توضیحاتی را تقدیم حضورتان می کنیم .
↙ناخودآگاه جمعی و کهن الگوها
یکی از مفاهیم اختصاصی روان شناسی تحلیلی ، مفهوم ناخودآگاه جمعی است. ناخودآگاه جمعی میراث روانی مشترک بشریت است . همان گونه که انسان ها در ساختار جسمی خود شباهت های بسیار زیادی دارند و همچنین بقایای مراحل تکاملی جسم در طی قرون و اعصار ، دروجود ما به چشم میخورد ، ساختار روانی بشر نیز جنبه های مشترک زیادی دارد و همچنین بقایای مراحل رشد و تکامل روان در طی سیر تکامل بشر در روان انسان امروزی وجود دارد . به عبارت دیگر، همان گونه که جنین انسان در مسیر تکامل خود مراحل مختلفی رو طی میکنه که حتی در بعضی از این مراحل شباهت های زیادی به گونه های حیوانی پست تر دارد ، درمورد روان نیز چنین قضیه ای تا حدی صادق است .
به عبارت دیگر ، ناخودآگاه جمعی مجموعه ای است از آنچه در طی تکامل روانی نسل بشر رخ داده است ، همان گونه که DNA انسان مجموعه ای است از آنچه که تا به حال بر فیزیولوژی و ساختار بدنی وی گذشته است. درنهایت ناخودآگاه جمعی در اصل آن بهشی از روان و مراحل رشد و تکامل روانی است که در تمام افراد بشر یکسان و مشابه است و در اصل مشخص کننده ویژگی های روانی نوع بشر است .
یکی از دلایل یونگ برای توصیف ناخوآگاه جمعی مشترک در تمام افراد بشر، وجود داستان ها و اساطیر کاملا مشابه در گروه ها و تمدن های مختلف انسانی است . در همه تمدن ها اساطیر مشابهی درباره قهرمانان ، شاهزادگان، دیو ها، شاهزاده خانم در بند دیو، جادوگرها، پیر خردمند و… دیده می شود که به عقیده روانکاوان این اساطیر و افسانه ها در اصل زبان نمادین توصیف پدیده های روان شناختی و آن چیزی است که بر روان انسان می گذرد. از نماد های مشترک اساطیر ، افسانه ها و رویاهای بشر در روان شناسی یونگ به عنوان کهان الگو یاد می شود.
کهن الگوها نماد هایی هستند که در تمام افراد بشر و در تمام تمدن ها به صورت مشابه دیده می شوند و به عبارتی میراث بالقوه ای هستند که رفتار های مشخص مربوط به نوع انسان را بدون توجه به نژاد یا فرهنگ بروز می دهند و درتمام طول تاریخ بشری حضور داشته اند و به همین دلیل است که اساطیر کهن مربوط به زمان های قدیم هنوز هم بشر متمدن و مدرن را مجذوب خود می کنند.
دکتر کمپبل می گوید: (( کهن الگو معنایی عمیق از زمان است ، زمانی که دیگر زمان نیست. بلکه وضعیت مستمری از هستی است)).
کهن الگوها منشا ناشناخته دارند، ولی درتمامی ادوار و تمان دنیا به چشم می خورند ، حتی در جاهایی که نتوان حضورشان را در تداوم نسل های بشر یا در آمیزش های نژادی و مهاجرت توضیح داد .
کهن الگو در اصل یک بخش غریزی روان بشر است که همان گونه که غریزه در پرندگان رفتار لانه سازی را بدون آموختن به آن ها آموزش می دهد، در انسان نیز به طور خودکار و غریزی رفتار خود را اعمال می کند . بر اساس وجود همین کهن الگو هاست که بسیاری از افراد ممکن است رویاهایی شبیه مناسک ملل مختلف یا آداب مذهبی اقوام قدیم که آن ها نیز در اصل فرافکنی فرآیندهای روانی بوده اند ببینند، حال اینکه هرگز از وجود چنین مناسکی در اقوام گذاشته خبر نداشته اند.
در بسیاری از اساطیر ، زمان ها و مکان های مختلف بشری می توان رفتارهای مشابه کهن الگوها را یافت. یکی از مثال هایی که دکتر یونگ در این باره آورد ، انداختن یوسف (ع) به درون چاه توسط برادران، بلعیده شدن یونس(ع) توسط ماهی، فرو رفتن شاهزاده در اقیانوس و یافتن گوهر و سفر دریایی شبانه هرکول است که در اصل توصیفی نمادین از فرو رفتن به اعماق ناشناخته و تاریک ناخودآگاه برای دست یافتن به رشد وتکامل روانی باشد. درنهایت شاید بتوان کهن الگو ها را نماد الگو های رفتاری و فکری مشترک روان نوع بشر دانست.
آنیما وآنیموس
در روانشناسی تحلیلی روان انسان را تک جنسیتی نمیدانند . همه ماهم ویژگی های زنانه (آنیما) داریم و هم ویژگی های مردانه ( آنیموس). ویژگی هایی همچون تعقل ،منطق و دوراندیشی آنیموسی و ویژگی هایی همچون تعهد به روابط بادیگران، توجه به خود و… ویژگی های آنیمایی هستند.
مردان با پرورش روحیه آنیمایی در خود میتوانند علاوه بر اینکه از زندگی لذت بیشتری میبرند و زندگی شان روح پیدا میکند ، ارتباط بهتری نیز با زنان زندگی شان (مادر، همسر، دختر و… برقرار کنند.
زنان نیز با پرورش روحیه آنیموسی این امکان را میابند تا با اقتدار بیشتری زندگی هود را شکل دهند و از وابستگی های نا سالم زندگی دور باشند . همچنین شناخت روحیات آنیموسی به زنان کمک میکند ارتباطات بهتری با مردان زندگی زندگی شان (پدر، همسر، پسر، برادر و…) داشته باشند.
اما این نکته راهم باید یاد آور شویم که پرورش آنیموس در حد غلو شده در زنان، آنان را سخت گیر و سلطه جو میکند، همچنین پرورش غلو شده آنیما در مردان نیز باعث می شود اقتدار لازم برای اداره زندگی خود به طور مستقل را از دست بدهند.
سایه
بسیاری از روانکاوان سایه را تصویر معکوس نقاب در ناخود آگاه می دانند که حاوی ویژگی های کاملا متضاد نقاب است . به عبارت دیگر سایه ویژگی هایی را شامل می شود که مورد قبول نقاب نیست ، خواه مثبت باشند خواه منفی . البته واضح است که با توجه به اینکه اغلب افراد نقاب خوب و مثبت برای خود می سازند ، سایه باید اغلب حاوی صفاتی ناپسند برای (من)باشد. یکی از سخت ترین بخش های تکامل و رشد روانی ، مبارزه و غلبه برسایه و تحت سلطه درآوردن ویژگی های مست آن است .
عقده ها
ویژگی عقده اشتغال ذهنی شدید نسبت به چیزی است . برای نمونه زمانی که می گوییم شخصی عقده حقارت با قدرت طلبی دارد ، منظورمان این است که ذهن او به حقارت یا قدرت مشغول است و این تمرکز بر رفتارش تاثیر می گذارد . عقده ها تعیین کننده همه چیز ما هستند ، از چگونگی ادراک جهان گرفته تا ارزش ها ، علاقمندی ها و انگیزش ها.
فردیت
در روانشناسی تحلیلی به عنوان اوج تکامل یافتگی و تعالی روان از آن تعبیر می شود . رسدن به خویشتن طی فرآیندی قابل تحقق است که تنها قهرمان می تواند به آن دست یابد . قهرمان همان کسی است که در مسیر دستیابی به خویشتن و خود حقیقی گام برمی دارد . قهرمان کسی است که از بهشت رانده شده و عزم بهشت دارد. آن انسان فرهیخته ای است که قدم در راه تغییر وضعیت موجود می نهد . او به تمام سختی ها و ناکامی ها ، نبرد ها و دیو ها ، فریب ها، رنج و تنهایی که پیش روی اوست ، آگاه است . اما ماندن در وضعیت فعلی را برای خود، غیر ممکن می داند . او پا در سفری روحانی و درونی می گذارد ، با همه مشکلات رو در رو ، دست و پنجه نرم می کند و در نهایت سربلند و آزاده وارد عالمی جدید می شود که خود او خالق آن است . دنیایی که درآن امنیت کامل دارد ، زیباست و دوست داشتنی ، عاشق می شود ، عاشق تمام هستی .
خویشتن
خویشتن را می توان معادلی برای خزانه فطری حقایق و راه های درست قرار داده شده و درنهاد انسان دانست. خویشتن به صورت پند دهنده و راهنما در رویاهای ما ظاهر می شوند و به قول دکتر کمپبل در تاریک ترین لحظه ، نور فرا می رسد . یونگ معتقد است که شنیدن صدا در رویاها در واقع دخالت خویستن است و بیانگر شناختی است که از بنیان های جمعی روان سرچشمه می گیرد و درآنچه صدا در رویا می گوید ، نباید تردید کرد .
به تعبیر دیگر خویشتن همان خودی است که برای آن خلق شده ایم ولی بنا به دلایل مختلف از این خود واقعی دور افتاده ایم. خود شناسی یه ما کمک می کند تا به خود واقعی مان دست یابیم.
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.