چرا از زندگی خودم ننویستم؟!
⌛️
چرا ننویسم!
چرا نگم که تو جامعه مریض بزرگ شدم،
چرا نگم که جامعه هزار تا بدی به همه کرده و جبرانی از سمتش هیچ وقت وجود نداشته!
چرا از دردام نگم چرا! از دردام ننویسم؟
از تموم اون روزایی که تو شش سالگی چند کیلومتر پیاده راه میرفتم تا به مدرسهی مثل زندان برسم،
تموم اون روزایی که انگار دوازده سال تحصیل برات بریدن،
از این زندان به اون زندان، از روزایی که هیچ فرد حمایتگری تو زندگیم نبود،
از روزایی که کسی نبود بگه لکنت زبونت درمان داره،
یا روزایی که هر ماه از ی شغل میرفتیم تو ی شغل دیگه، از نونوایی به دست فروشی از دست فروشی به تراکت پخش کنی از تراکت به فروشندگی،
از اونجا به هوای اینکه حداقل تلاش متفاوتی کرده باشی میرفتی پیک موتوری، و هر روز تقلا،
از روزای بی ایمانیای که منتظر روز تموم شدن زندگیت بودی، از تلاشایی که میکردی و جوابش تحقیر شدن و توهین بهت بود،
از مدرک حقوقی که نمیدونی چرا گرفتیش و چهار سال تلاش کردی سربازی اجباری دیر تر اجبار شه،
از روزایی که درد تموم نمیشد، پیش این مدرس کار کن، پیش اون کار کن بلکه تغییری ایجاد شه،
از تمام کتابای چرتی که فقط بازاری بودن و دلت به خوندنشون خوش بود و هنوزم همون کتابا رو کف انقلاب میبینی که ریخته زمین و توهم میفروشن،
از کلاسایی که چهلپنجاه ملیون قیمتش بود و نمیدونستی اینا دیگه چه پازل حل نشدنیایه تو زندگیته و قرارِ ی روز طور دیگهای حل شه!
از رفیقای نابابی که تنها راه حلشون واست سیگار و قلیون و مشروب بود،
از صاحب کارایی که نصفه نیمه حقوقتو میدادن،
از وابستگی و هموابستگی که موهای شقیقه ها مو سفید کرد! از اضطراب بیست هشت ساله!
از روزی که تصمیم گرفتم دیگه نفسانی زندگی نکنم، از روزی که همه دنیا رو بخشیدم،
از روزی که بعدش خرابه های وجودمو، خودم، تنهایی باید با دستای خودم آباد میکردم و کردم،
من اینجام، داریوش دسترس، از پس هزار تا دردی که شفاشون دادم، اینجام!
سالم و تو مسیر بیشتر سالم شدن!
از جامعه تاریکی که خودم هر روز واسه روشن شدنش، ویکتور فرانکل، فرانکل میکنم،
اینجام و شکرگزار روزایی که هر روز نشستم و تمرین کردم، هر هفته رفتم و تراپی شدم ، سرم بالاس که، اینجام،
جامعه ای که منو انداخته بود گوشه بازداشتگاه و الان تلاشم اینه بچهای تو مسیر و همرام سمت اون تاریکی نرن،
من دنبال هیچ نتیجه عجیب و غریبی نیستم تا بعدش، با خود ضعیف سابقام روبرو بشم،
من دنبال سالم زیستم!
اینا رو مینویسم واسه تویی که فکر میکنه راهی نیست،
نه عزیز دل، راهی هست، شفا وجود داره، فراوانی وجود داره، خدا وجود داره،
تو چی؟ تو وجود داری، ادامه بدی ؟؟؟
مطالب زیر را حتما مطالعه کنید
روی درون خودمون کار کنیم
اول قدم بردار بعد منتظر نتیجه باش
شاید بیشتر نفس میکشیدم
2 دیدگاه
به گفتگوی ما بپیوندید و دیدگاه خود را با ما در میان بگذارید.
دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.
سلام خدمت دوست عزیزی که اکنون در این سایت حضور داره .. من در دوره های خویشتن حقیقی و عزت نفس و راهبری انرژی جنسی و عملگرایی و همچنین تعالی رابطه عاطفی شرکت کردم .. در این دوره ها کار به این شکل هستش که مرحله به مرحله باید پیش بری .. در هر مرحله باید تمرکز بر همون مرحله باشه .. هر مرحله یه فایل صوتی ویژه با آگاهی های خاص خودش داره .. به نظر من هر فایل صوتی معادل ۲۰ کتاب درجه یک آگاهی داره .. از این شاخه به اون شاخه نپریده و به اصل موضوع پرداخته .. و البته هر مرحله تمرینات مخصوص به خودش رو داره .. البته شفای اصلی با راهبری استاد صورت می گیره .. اونجا که جاهای مبهم رو از ایشون می پرسین و دقیقا متناسب با سیستم فکری شما بهتون پاسخی داده
میشه .. به نظر من اصل شفا در ارتباط فکری با راهبر این دوره ها اتفاق می افته و البته قبلش باید فایل اصلی رو شنیده باشی و تمرینات رو انجام داده باشی ..
لازم نیست آدمی هزار مسیر اشتباه رو بره تا تجربه کسب کنه .. میشه از آگاهی های سطح بالا کمک گرفت و اینجا این اتفاق افتاده ..
خالق یکتا رو شکر برای هدایتگری اش ، تمام نور و روشنایی از جانب خود خالقه 🙏